من میتوانم



دختردار که بشم روزی هزار بار در گوشش آهنگِ "یه دختر دارم شاه نداره" را میخونم؛ اتاقش را پر میکنم از خرس و قلب های شکلاتی؛ 

هرروز میبوسمش و هرازگاهی حرفِ اول اسمش را با گلِ رز قرمز در جعبه ای میچینم. آنقدر مهم بودنش را تاکید می کنم که خودش هم به این باور برسد؛

 که فقط زمانی جنسِ مخالف را واردِ زندگی اش کند که آن بخش از نیازِ محبت های دخترانه اش را فقط او بتواند تامین کند .

متوجهید چه میگویم؟ 

حیف است احساس دختری را که با جان و دل بزرگش کرده اید؛ یک غریبه که هنوز از راه نرسیده با چند خرس و شکلات و پاستیل دست خورده کند. 


دختردار که بشم روزی هزار بار در گوشش آهنگِ "یه دختر دارم شاه نداره" را میخونم؛ اتاقش را پر میکنم از خرس و قلب های شکلاتی؛ 

هرروز میبوسمش و هرازگاهی حرفِ اول اسمش را با گلِ رز قرمز در جعبه ای میچینم. آنقدر مهم بودنش را تاکید می کنم که خودش هم به این باور برسد؛

 که فقط زمانی جنسِ مخالف را واردِ زندگی اش کند که آن بخش از نیازِ محبت های دخترانه اش را فقط او بتواند تامین کند .

متوجهید چه میگویم؟ 

حیف است احساس دختری را که با جان و دل بزرگش کرده اید؛ یک غریبه که هنوز از راه نرسیده با چند خرس و شکلات و پاستیل دست خورده کند. 


هروقت به اوج نا امیدی رسیدی، نزدیک‌ترین رومه‌ای که روی زمین افتاده بردار و اینبار خیلی عمیق‌تر از هربار به صفحه تسلیت‌ها نگاهی بینداز


صاحبان این چهره‌ها همه کسانی بودند که یک روز حسابی به سر و صورتشان رسیده‌اند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند و برای گرفتن چند قطعه عکس ۴×۳ به معروف‌ترین آتلیه‌های عکاسی رفتند


رفتند تا اعلام کنند وجودشان را در پای انواع تصدیق‌ها، کارت‌ها، گواهی‌ها و گزینش‌ها، تا سندی برای اعلام وجود داشته باشند


اما در آن لحظه که دوربین عکاسی روی چهره‌های ژست گرفته آن‌ها فلاش زده، کجا فکر می‌کردند که همین عکس، البته مُزیّن به یک نوار سیاه رنگ، اعلام آخرین حضور آنها بر صفحه زنده‌هاست


اما تو زنده‌ای، من زنده‌ام، ما زنده‌ایم، هنوز هم دمای بدن ما ٣٧درجه است


هنوز هم قلب ما می‌تپد


هنوز هم این مهلت را داریم که بخندیم و تا گرفتن آخرین عکس، شاید هنوز هم ما فرصت داریم


پس زندگی کن و از زندگی لذت ببر




سلام

تولدت مبارک.

الان یه دغدغه ی اساسی وجود مرا فرا گرفته است.

اینکه هدیه تولد برای خودم چی بخرم!

یک هدیه که واقعا خودم را سورپرایز کند.

به دلش بنشیند و مرا هزار‌تا بوس کند.

تولدت مبارک جمله راحتی است،

اما تبریک تولد به خودم سخت ترین کارهاست!

چون نه می شود او را سورپرایز کنم، نه می شود موقع اهدای کادوی تولد

پیشانی یا گونه اش را ببوسم.

اما اینها دلیل نمشود که تولد خودم را تبریک نگویم.

یک آهنگ شاد تولدت مبارک برای خودم پخش میکنم و ریزه ریزه دور اتاقم می چرخم.

اما آن سورپرایز تولد چیز دیگریست.

روز تولد یعنی یکسال دیگر گذشت.

من یکسال بزرگتر شدم.

یکسالی که نمی دانم واقعا توانسته ام بزرگ شوم یا نه!

توانسته ام همانی باشم که دوست دارم؛ یا نه!

شاید آنطور که میخواستم باشم؛ نبودم

ولی به چشم بر هم زدنی یکسال بزرگتر شدم.

شاید اگر یکدفعه؛ صبح روز تولدم بیدار شوم و ببینم که قدرت این را پیدا کرده ام

که برای همیشه روی پای خودم بایستم و بتوانم در روز تولدم یکسال بزرگتر شدن و عاقل تر شدن را در وجودم احساس کنم؛

آن روز واقعا سورپرایز شوم و به خودم بگویم: تولدت واقعا مبارک!


  در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد. چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود،

ادامه مطلب


گاهی برای رهاشدن از زخم های زندگی باید بخشید و گذشت میدانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم، سخت ترین کار دنیاست

 ولی،تا زمانی که هر صبح چشمان خود را با کینه بازکنیم و آدمهای، خاطرات تلخ را زنده نگه داریم و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم رنگ آرامش را نخواهیم دید !!

 گاه، چشم ها را ، باید بست و از کنار تمام بد بودنها گذشت. 



این روزها بی فکری را از فکر کردن بیشتر دوست دارم :) 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها